( خسته )
پرنده فقط خسته بود
پی دانه و فکر لانه بود .
جوجه های تازه ازتخم رسته
در یاد او فقط آن سه بود !
××××
گرمی و حرارتی در پیش بود
در اوج آسمان ابری بود
کوهها - دشتها - خانه ها
در حکم لکه ای رنگی بود .
××××
جنگلی در آغوش شعله بود
درچشم خسته اش " دوده " بود
پروبالش میسوخت در هوا
فکراو یافتن دانه بود .
××××
آسمان و زمین سوخته بود
در ناله اش فریاد و نا نبود
او فقط پرنده بود فقط !
فکر او یافتن دانه بود ...........
×××
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱:۱٤ ق.ظ ; ۱۳٩٠/٩/٢